سلام عزیزم
تو الان رفتی باشگاه منم وقت کردم که بیام
امروز یکم بیحوصله هستی
نمیدونم چرا چون اگرم بژرسم میگی هیچی
این روزا خیلی حوصلم سر میره بیشتره ساعتاشو تنها میگذرونم دوست دارم باهات حرف بزنم ولی تو کلافه ای
می پیچونی
من اگه هر روزم صبح تا شب باهات حرف بزنم خسته نمیشم ولی تو کفرت در میاد
چند وقت پیش خواب دیدم کنار دریا داریم قدم میزنیم تو بهم حلقه دادی وقتی صبح پاشدم دلم میخواست
واقعیت باشه بعدش طبق عادت همیشه بهت گفتم یه خواب خوب دیدم فکر میکنی واقعیت بشه توهم بدونه این
که بپرسی راجبش گفتی نه دروغ چرا ولی اشکم در اومد از دسته کارای تو اقای خرچنگ بد